حکایت غربت
پسران بد ...
7 / 5 / 1391برچسب:, :: 8:10 ::  نويسنده : ایمان شرافت

 

من از تصوير اين غربت و غم ناتوانم ، از كجا آغاز كنم؟

ازآناني بگويم كه خاطر شريف تو را مي آزرند؟

از آنها كه دستان پدرانه و مهربانت را خونريز معرفي ميكنند؟

از آنها كه چنان برق شمشيرت را به رخ مي كشند كه حتي دوستانت را از ظهور مي ترسانند.

از آنها كه همواره بر طبل نوميدي مي كوبند و زمان ظهورت را دور مي پندارند؟

آنها كه غيبتت را به منزله ي نبودنت تلفي مي كنند.مي خواهم به سوی تو برگردم، يقين دارم بر گذشته هاي پر از غفلتم، كريمانه چشم مي پوشي، ميدانم توبه ام را قبول ميكني و با آغوش باز مرا مي پذيري، ميدانم در همان سال هاي غفلت هم برايم دعا ميكردي.....

   اللهم عجل لولیک الفرج


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

درباره وبلاگ

ما در انتظار رؤیت خورشیدیم... با سلام به وبلاگ « پسران بد ... » خوش آمدین لطفا با نظرات و پیشنهادات خود ما را در ارائه هر چه بهتر شدن مطالب یاری فرمایید.
آخرین مطالب
نويسندگان


خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 18
بازدید دیروز : 11
بازدید هفته : 142
بازدید ماه : 296
بازدید کل : 125205
تعداد مطالب : 112
تعداد نظرات : 41
تعداد آنلاین : 1